حافظ در محراب (مهراب)
پیوند با گفتار همین نوشتار:
https://www.youtube.com/watch?v=FLuX8EJegPc
غزل ۳۵۲
بحر رمل مثمن مخبون محذوف
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
۱-گر از این منزل غربت به سوی خانه روم
دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم
۲- زین سفر گر به سلامت به وطن باز رسم
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم
۳- تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
به در صومعه با بربط و پیمانه روم
۴- آشنایان ره عشق گرم خون بخورند
ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم
۵- بعد از این دست من و زلف چو زنجیر نگار
چند و چند از پی کام دل دیوانه روم؟
۶- گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز
سجده ی شکر کنم و ز پی شکرانه روم
۷- خرم آن دم که چو حافظ به تولای وزیر
سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روم ( غزل ۳۵۲)
این غزل در دیوان حافظ به تصحیح دکتر ناتل خانلری و در بیشتر دیوان های چاپ شده همین هفت بیت را دارد. دیوان حافظ عبدالرحیم خلخالی، دیوان حافظ رکن الدین همایونفرخ و بهاالدین خرمشاهی این غزل را ندارد. به گمان ما این غزل در آغاز فرمانروایی شاه شجاع سروده شده است و وزیری که به آن اشاره می رود خواجه قوام الدین صاحب عیار است.
حافظ غزل دیگری سروده کم و بیش با همین درون مایه که ۹ بیت دارد و در آن هم از بودن در جایی سخن می گوید که در آنجا ناخشنود است:
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم ( ۱/ ۳۵۱)
گویا این غزل ۳۵۱ در دوران پایانی پادشاهی شاه شجاع سروده شده که حافظ در یزد بوده است. وزیری که حافظ به دوستی و مهر او در بیت نهم غزل ۳۵۱ می بالد به گمان ما می باید خواجه جلال الدین تورانشاه باشد.
بیت یکم غزل ۳۵۲
۱ـ گر از این منزل غربت به سوی خانه روم
دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم
گر، کوتاه شده ی واژه ی اگر است که حرف ربط و شرط است. گویا این آرزویی است که شاید رخ ندهد زیرا حافظ از واژه یِ گر یعنی اگر سود جسته است. در این بیت منزل یعنی ایستگاهی که مسافران در آنجا فرود می آیند و خستگی را از تن به در می کنند و گاهی می شود که روزها و ماه ها در آنجا بمانند. در اینجا هم منزل به معنای جایی است که حافظ در آنجا فرود آمده و هنوز در آنجا است. برخی از دیوان ها "منزل غربت" را "منزل ویران" نوشته اند که نمی تواند درست باشد. غربت به معنای جایی دور از زادگاه و یا خانه و کاشانه است. در این بیت حافظ با واژگانی که به کارمی برد، انگیزه ی رفتن را در خواننده پدید می آورد. "منزل غربت"، جایی است که حافظ نمی خواهد در آنجا باشد و در برابر آن "خانه" جایی است که در آن آسودگی هست. ما جا به جا شدن و رفتن از " منزل غربت به سوی خانه" را با واژگان "سوی" و" روم"، به روشنی دریافت می کنیم. بسامد و بازگویی واژه ی "روم"، در سراسر غزل نیز این دریافت را در خواننده بر می انگیزد. برابر نوشته های تذکره نویسان حافظ مانند سعدی و برخی دیگر از شاعران به سفر و جهانگردی نپرداخته است. گویا این سفر همان باشد که می خواسته است به دعوت علاءالدین حسن شاه، فرمانروای دَکن، نزد او به هند برود. در پاره ی دوم بیت، واژه های عاقل و فرزانه نشان می دهد که حافظ به گونه ای از این که به این دوری و غربت دچار شده پشیمان است.
چکیده ی بیت یکم غزل ۳۵۲
اگر از این جایی که دور از خانه ی من است به سوی خانه روم، به آنجا که روم دیگر فرزانه و خردمند خواهم شد و کاری نمی کنم که از آنجا دور شوم.
بیت دوم غزل ۳۵۲
۲- زین سفر گر به سلامت به وطن باز رسم
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم
واژه ی سفر نیز همچنان گویای این است که حافظ راه درازی تا زادگاه و خانه ی خود دارد. حافظ در این بیت باز هم از واژه ی "گر"، یعنی اگر بهره می گیرد و می گوید،(به راستی نمی داند)، اگر از این سفر با تندرستی باز گردم نذر کرده ام تا یک راست به میخانه روم. نذر کردن به معنای پیمان کردن با خدا و یا مقدسات خود است. برابر لغت نامه ی دهخدا؛ نذر یعنی آنچه شخص بر خود واجب کند که ... و یا به جا بیاورد. در دیوان حافظ واژه ی نذر پنج بار آمده است که در همه جا حافظ نذر را با شوخی و ریشخند به کار برده است. مانند؛ " یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن( ۸/ ۳۹۰ ) ". در این بیت حافظ نذر کردن را به ریشخند می گیرد چون می گوید می خواهد به میخانه برود. او نمی گوید که نذر کردم به شاه چراغ و یا به مکه بروم، می گوید نذر کرده ام که از راه به میخانه روم. میخانه، باده، می و شراب از واژگانی است که برابر دین اسلام و قران ناپسند و ناروا است.
حافظ با خدا و باورهای خرافاتی سر ناسازگاری دارد. او در دیوان خود بیشتر از واژه های آسمان، فلک، روزگار، قضا و ... به نام فرمانروای جهان و سرنوشت خود نام می برد. برخی از حافظ شناسان این رندی حافظ را درنیافته اند و او را "جبری" دانسته اند. او با طنز و یا به جد بارگاه الله را به سخره می گیرد و با آن به ستیز می پردازد. او می گوید:
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه ی هستی رقم نخواهد ماند ۴/۱۷۶
در این بیت شکر را هم مانند شکایت بی ارزش می داند.
با اشاره به آیه ۵۴ از سوره آل عمران؛ « وَمَکرُوا و مَکَرَالله وَاللهُ خَیرُالماکرین...»، می گوید:
بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن (مَکَرَالله)
به لعب زهره ی چنگی و مریخ سلحشورش
حافظ در این بیت که شاهد آوردیم با می به جنگ مکر آسمان (مَکَرَالله)می رود. لعبِ زهره یعنی بازی زهره که هم اشاره است به نوازندگی زهره ( که همان ناهید باشد) خدای موسیقی و هم اشاره است به داستان هاروت و ماروت در قران که زهره آنان را به بازی گرفت و فریب داد. مریخ یا بهرام هم ستاره ای شوم یا نحس بود و خدای جنگ به شمار می رفت.
حافظ در جایی دستگاه فرمانروایی الله را برابر آیه ۷۲ سوره ی احزاب، آسمان می نامد. او همه ی دین ها و خرافه ها را دروغ و دور از حقیقت می داند و نقاب از چهره ی اندیشه فرو می کشد؛ حافظ "بار امانت" را هم با شوخی به دوش می کشد زیرا همانگونه که در قران برابر آیه ۷۲ آمده، الله می گوید:
« ما این امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسیدند. انسان آن امانت را بر دوش گرفت، که او ستمکار و نادان بود. (آیه ۷۲ سوره ی احزاب)»:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند ۳/۱۷۹
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند ۴/۱۷۹
...
کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند (۷/ ۱۷۹)
حافظ آسمان و همه کائنات را در برابر آیین عشق به هیچ می شمرد و خرمن دین را به آتش می کشد و می سوزاند؛
آسمان گو مفروش این عظمت که اندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه ی پروین به دو جو (۷/۳۹۹)
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه ی پشمینه بیانداز و برو (۸/۳۹۹)
چکیده ی بیت دوم غزل ۳۵۲
اگر از این سفر با تندرستی به میهن و خانه ام برگردم، با خدا پیمان کرده ام که از راه یک راست به میخانه بروم.
بیت سوم غزل ۳۵۲
۳- تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
به در صومعه با بربط و پیمانه روم
کشف یعنی پیدا کردن، آشکار ساختن، پی بردن، یافتن و ... سیر یعنی گشتن، رفتن، گردش کردن و ... سلوک به معنای رفتار، روش، در پیش گرفتن راهی و در آن راه رفتن است. در برخی از نوشتارها معنای سیر چنین است؛ طی مراتب وجود برای وصول به کمال و نیل به حقیقت، ... رفتار، آیین، طریقت و ... سیر و سلوک یعنی با پیروان آیین های گوناگون رفت و آمد و با آن ها آمیزش کردن. صومعه یعنی دیر، عبادتگاه، خانقاه و... بربط، تنبور یا عود؛ سازی زهی با کاسه ای بزرگ است. در اینجا نیز حافظ سیر و سلوک و نیز کشف و صومعه را با طنز و کنایه به کار می برد. در پیمانی که حافظ با خدا کرده است پیمانه را نیز به همراه بربط به صومعه می برد.
چکیده ی بیت سوم غزل ۳۵۲
با تنبور و پیمانه ی می به در عبادتگاه می روم تا برای آنان بگویم که در این گشت و گذار، چه چیزی فرا گرفته ام.
معنای نهفته ی این سیر و سلوک طنزآمیز حافظ این است که دریافتم که باید می نوشید و همراه با ساز و تنبور شادمانی کرد.
بیت چهارم غزل ۳۵۲
۴- آشنایان ره عشق گرم خون بخورند
ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم
گویا جایی که حافظ برای سیر و سلوک به آنجا رفته بوده، جایی بیگانه و ناآشنا بوده است و حافظ از آن سیر و سلوک خشنود نیست. آشنایان ره عشق را می توان پیروان آیین مهر دانست که آیینی باستانی و ایرانی است. حافظ ره عشق، راه عشق، آیین مهر، (که مکدر نشود آئینه ی مهر آئینم ۶/۳۴۷)، طریقت عشق، طریق عشق را در شماری از غزل های خود به کار می برد. می گوید آشنایان ره عشق یعنی دوستان من که پیرو طریق عشق و آیین مهر هستند اگر خون مرا هم بخورند من شکایت آنان را نزد بیگانه نمی برم. این عشق و مهری که حافظ از آن سخن می گوید زمینی و عشق به مردم و انسان است؛( مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد ۱/۱۶۱). روشن است که آشنایان ره عشق یعنی کسانی که با حافظ پیمان دوستی بسته اند خون او را هرگز نمی خورند.
چکیده ی بیت چهارم غزل ۳۵۲
اگر آشنایان ره عشق که با من هم پیمان هستند خون مرا هم بخورند، پست و فرومایه هستم اگر شکایت ایشان را به نزد کسانی ببرم که نسبت به راه عشق بیگانه هستند.
بیت پنجم غزل ۳۵۲
۵- بعد از این دست من و زلف چو زنجیر نگار
چند و چند از پی کام دل دیوانه روم؟
حافظ دلبستگی و عشق به زلف یار را به زنجیر مانند کرده است. دست او با این زنجیر بسته می شود. او می گوید از این پس دست من تنها زلف زنجیر مانند و حلقه حلقه ی یارم را خواهد گرفت، یعنی در زنجیر زلف او برای همیشه گرفتار خواهم ماند. این یار همان انسان دو پا و کسی است که در شیراز است و حافظ دوست ندارد از او دور شود. به گمان ما این یاری که مانند او در جایی دیگر نیست می تواند مادر حافظ باشد. مادر، وزیر، شاه، یار و هر کس از این دست همان مردم است. چند؟ واژه ای است که اندازه ی نامعلوم را نشان می دهد. شماره ای است کمتر از ده و به معنای تاکی یا تا چه هنگام هم هست. چند و چند یعنی تاکی و تاکی ؟ کام یعنی خواست، آرزو، هوس و ... دل دیوانه یعنی دلی که کارش با خرد سازگاری ندارد. زنجیر در مصراع اول با دیوانه ( که با زنجیر بسته می شود) در مصراع دوم همخوانی دارد.
چکیده ی بیت پنجم غزل ۳۵۲
پس از این دستم را به زلف همچون زنجیر یارم می بندم و از او دور نمی شوم. تا کی و تا کی به دنبال هوس دل دیوانه بروم.
بیت ششم غزل ۳۵۲
۶- گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز
سجده ی شکر کنم و ز پی شکرانه روم
حافظ باز هم در این بیت از واژه شرطی "گر" به معنای اگر بهره می گیرد، چون نمی داند که باز هم می تواند ابروی یار را ببیند. خم ابروی یار را به طاق محراب مانند کرده است. محراب به زبان عربی از واژه ی ضد بشری و دهشتناک "حرب" یعنی جنگ ساخته شده است. واژه ی محراب (با ح جیمی) واژه عربی شده ی مهراب (با "هـ " دو چشم) است. لغت نامه ی قاموس المعانی می نویسد: محراب یعنی؛ قهرمان، رزمنده، صدر مجلس، بهترین جای خانه، محل گردهمایی مردم، قبله، ... دهخدا می نویسد: ... محراب یعنی بالای خانه، شاه نشین مجلس که جایگاه ارزشمندی است... .
مهراب به زبان فارسی از دو واژه ی مهر و آب درست شده است. در پرستشگاه های آئین مهر یا میترائی، آب همیشه جاری است به گونه ای که نور خورشید به آن می تابد، پس مهراب در پرستشگاه آئین مهر ، جایی است که خورشید با آب برخورد می کند. این واژه پیش از اسلام هم مهراب بوده است. در معبدهای مهری که هنوز در برخی از کشورهای اروپایی مانند ایتالیا، فرانسه، اسپانیا و... برای بازدید مردمان باز است این پدیده دیده می شود. پرستشگاه های مهرآئینان را مهرابه می گویند، این واژه از مهر و آبه درست شده است. یک معنای آبه؛ گود است. آبه یا آوه به معنای گنبد نیز هست. سردابه ها و گرمابه ها هم گنبد گونه ساخته می شدند.
مهراب، گنبد مهر و پیشگاه پیروان آئین مهر بوده است. سقف مهرابه ها گنبدی بود که آن را نشانه ای از گنبد نیلگون آسمان می دانستند. سجده یکی از ارکان نماز مسلمانان است. سجده به معنای برای نیایش سر بر زمین گذاردن است. بدون نماز هم می شود سجده کرد. شکر یعنی سپاس و در برابر شکایت است. شکرانه یعنی سپاسگزاری. خم ابروی یار همراه با واژه های سجده، شکر و شکرانه به یار جایگاهی خدایگونه و قابل ستایش داده است. همانگونه که گفتیم این پایه از ارج و ستایش می تواند برای مادر باشد.
چکیده ی بیت ششم غزل ۳۵۲
اگر خم کمان ابروی مانند محراب یار را دوباره ببینم، سرم را برای سپاسگزاری بر زمین می گذارم و سپاسگزاری را پی می گیرم.
بیت هفتم غزل ۳۵۲
خرم آن دم که چو حافظ به تولای وزیر
سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روم
خرم یعنی شادمان، خشنود، سرسبز و... خرم و خرمدینی نیز با آئین مهر و میترایی کار دارد. دم؛ یعنی گاه، لحظه و هنگام و ... تولا به معنای دوستی، مهربانی و همدمی است. سرخوش یعنی سرزنده، شنگول، سرمست، شاد، مست و... کاشانه به معنای خانه ی کوچک و آشیانه است. می گوید خوشا آن دم که مانند حافظ با همراهی و دوستی وزیر با شادمانی همراه با او از میکده به خانه بروم. در اینجا هم سرخوش و میکده با می و پیمانه کار دارد که در بالا چندین بار به آن پرداختیم. شاید اگر با وزیر از میخانه به خانه برود، محتسب نتواند او را در حال مستی دستگیر کند. کاشانه هم همان خانه است که او در بیت نخستین آرزوی رفتن به آنجا را دارد و دلبستگی حافظ را به مادر و خانه نشان می دهد. در سراسر این غزل پنج بار واژه ی "گر" به معنای اگر به کار رفته است. این واژه ی شرطی نشان می دهد که حافظ از خانه ی خود دور است و نمی داند آیا به آن می رسد یا نه؟
چکیده ی بیت هفتم غزل ۳۵۲
شادمان آن گاه که مانند حافظ با دوستی و همراهی وزیر، شنگول و مست از میکده به سوی خانه روم.
زهرا شمس و منوچهر تقوی بیات
آذر ماه ۱۴۰۰ خورشیدی برابر نوامبر ۲۰۲۱ میلادی